وقت آن است که اتحادیه اروپا استراتژی ناکام «واکنش، امید، تکرار» را رها کند.

سعیهای دیپلماتیک شدید برای شکلدادن به پایان جنگ اوکراین، واقعیتی نگرانکننده را آشکار کرد: حتی در زمینهٔ امنیت خود، اتحادیه اروپا برای ایفای نقش مرکزی با مشکل مواجه است.
مذاکرات جاری درباره آیندهٔ اوکراین — بحرانی که رهبران اروپایی بهطور مکرر آن را «وجودی» مینامند — با کمترین مشارکت بلوک پیش میروند. و در حالی که دیگران لحن و جهتگیری را تعیین میکنند، اروپا همچنان واکنشپذیر میماند: پیامدها را مدیریت میکند، خسارتها را محدود میسازد و امید دارد تا نفوذ خود را بازگرداند.
این حاشیهنشینی نتیجه یک تصمیم منفرد یا یک شخص نیست — هرچند رئیسجمهور آمریکا، دونالد ترامپ، چهقدر هم نقشآفرین مهمی داشته باشد. بلکه بازتابدهندهی آسیبپذیری عمیقتری و الگویی نگرانکننده است.
هر کسی که به انتخابهای اخیر اروپا نگاهی میاندازد، میتواند روانشناسی ضعف را ببیند. این تصویر قارهای را نشان میدهد که فاقد شجاعت است، نتوانسته در برابر منافع اساسیاش اقدام قاطعانهای انجام دهد؛ حتی زمانی که گزینههای سیاستگذاری در دسترس هستند. اروپا اعتماد بهنفس خود را از دست میدهد، به فطرتگرایی میگراید و بیتحرکیاش را با این تصور آرامبخش توجیه میکند که گزینه واقعی ندارد، چرا که کارتهایش ضعیف است. بهعلاوه، در درازمدت، اوضاع بهبود خواهد یافت. کافی است منتظر میاندورههای انتخابات ایالات متحده بمانیم.
اما آیا این اتفاق خواهد افتاد؟ و آیا اروپا میتواند این انتظار را تحمل کند؟
اوکراین قطعاً نمیتواند.
صرفاً اظهار نظر درباره پیشنویسهای طرح صلح دیگران بهصورت «دیپلماسی رد/تغییر» کافی نیست. تصمیمهای فوری لازم است. اروپا قارهای از کشورهای ثروتمند با تواناییهای فراوان است. اما در حالی که رهبران آن بر این باورند که امنیت و موفقیت اوکراین برای امنیت و بقای خود اروپا ضروری است، کمکهای نظامی واقعی به کییف در ماههای اخیر کاهش یافته است.
از منظر مالی، اروپا در آزمونی که خود برای آن تعیین کرده، ناکام مانده است. اوکراین بهطور سالانه تقریباً ۷۰ میلیارد یورو نیاز دارد — بله، این رقم بزرگ است، اما تنها ۰٫۳۵ ٪ از تولید ناخالص داخلی اتحادیه اروپا را تشکیل میدهد. این مقدار در ظرفیت کلی اروپا جای دارد. اما ماههاست که کشورهای عضو نتوانستهاند بر سر سازوکارهای استفاده از داراییهای منجمد روسیه یا گزینههای جایگزین مناسب برای حفظ اوکراین توافق کنند.
در عوض، ما تردید و تسلط تفکر کوچکنما را مشاهده کردهایم. همچنین جالب است که تلاش ایالات متحده برای صرفاً تحمیل نحوه استفاده از این داراییها، بهگونهای که ۵۰ ٪ سود به واشنگتن و نه به کییف برسد، سرانجام اروپا را به اقدام وادار کرده است.
متاسفانه، روانشناسی ضعف اروپا در حوزه اقتصادی نیز به همان وضوح دیده میشود؛ قرارداد تجاری اتحادیه اروپا- ایالات متحده که در ژوئیه امسال بهدست آمد، نمونهای کلاسیک از این بود که چگونه ضعف میتواند بهعنوان «عملگرایی» جلوه کند.
برسلز ابزارهای لازم برای پاسخ به تعرفهها و تدابیر اجباری واشنگتن، از جمله تعرفههای متقابل و سازوکار ضد‑اجبار، در اختیار داشت. اما تحت فشار کشورهای عضو که از خروج گستردهتر آمریکا از امنیت اروپایی و اوکراین میترسیدند، این ابزارها را به کار نگرفت. نتیجه یک «توافق» یکطرفه با تعرفهٔ ۱۵ ٪ یکجانبه بود که قوانین سازمان تجارت جهانی را نقض میکند و اروپا را ملزم میسازد تا خریدهای انرژی و سرمایهگذاریهای میلیاردها دلاری در ایالات متحده انجام دهد.
علاوه بر این، این توافق ثباتی که بهعنوان اصلیترین مزیت آن تبلیغ میشد، فراهم نکرد. واشنگتن از آن زمان اقدامات تحول انرژی اروپا و مقررات فناوری را «موانع تجاری» و «مالیات بر شرکتهای آمریکایی» نامیده است، که نشانگر احتمال گامهای انتقامی بیشتری است. فقط هفتهٔ گذشته، ایالات متحده فشار خود را یکبار دیگر افزایشت داد؛ زمانی که نمایندگان تجاری این کشور با وزرای اتحادیه اروپا ملاقات کردند و بهصدور واضح قوانین فعلی فناوری اتحادیه را به چالش کشیدند.

بیش از حوزهٔ دفاع، اتحادیه اروپا قرار است یک ابرقدرت اقتصادی و نظارتی باشد. اما با وجود چندین دههٔ بهرهبرداری از وزن اقتصادیاش برای اهداف سیاسی، اتحادیه اکنون سرگردان است و با گسترش بازیهای قدرت ترانساتلانتیک در زمینهٔ تجارت و فناوری مواجه است.
الگوهای مشابهی از عقبنشینی اقدامات اتحادیه را در زمینههای دیگر نیز نشان میدهند. همانگونه که روسیه عملیات جنگ ترکیبی خود را علیه زیرساختهای حیاتی بلوک تشدید میکند، پاسخ اروپا همچنان دودل است. همانطور که چین بهطور چشمگیر کنترلهای صادراتی بر معادن حیاتی را بهعنوان سلاح به کار میگیرد، اروپا همچنان با تأخیر و بدون هماهنگی واضحی واکنش نشان میدهد. و در خاورمیانه، با اینکه از بزرگترین کمککنندگان به غزه محسوب میشود، اروپا در شکلگیری هرگونه آتشبس و طرحهای بازسازی به حاشیه رفته است.
در بحران پس از بحران، نقش اروپا نه تنها کم است، بلکه همچنان در حال کاهش است. سؤال این است که چه زمانی اروپاییها تصمیم میگیرند از این ضعف و بیاهمیتی به حد کافی راضی شدهاند؟
این، بالاتر از همه، مسألهای روانشناختی است؛ باور به توانمندیهای خود، از جمله توان گفتن «نه». اما این تنها زمانی امکانپذیر است که اروپا در تواناییاش برای اتخاذ تصمیمات بزرگ بهصورت مشترک سرمایهگذاری کند — از طریق اقتدار سیاسی مشترک و منابع مالی. بدون سرمایهگذاری در یک اتحادیه اروپا قویتر، راهی برای خروج از این وضعیت وجود ندارد.
این استدلال پایهای پیش از این صد بار مطرح شده است. اما در حالی که تأکید بر «اراده سیاسی بیشتر» در میان کشورهای عضو درست است، این رویکرد نیز بیش از حد سادهانگارانه است. باید بپذیریم که ساختن یک اتحادیه اروپا قویتر، مستلزم فدا کردن برخی موارد است. در عوض، ما چیزی اساسی به دست خواهیم آورد: توانایی ایستادگی محکم در دنیایی که دونالد ترامپ، ولادیمیر پوتین و شی جینپینگ حاکماند.
این هم لازم است و هم بیقیمت است.