![[عکس ادوبی]](https://dl.radpanel.ir/pic/2025-12/Rad-54041-2025-12-02-10-12-47-hgt700.webp)
[عکس ادوبی]
یک مطالعه طولی جدید که در Personality and Individual Differences منتشر شده است، شواهدی از رابطهٔ پیچیدهٔ دو‑طرفه بین فعالگری محیطزیستی و ویژگیهای شخصیتی خاص ارائه میدهد. نتایج نشان میدهد که اگرچه تمایلات دستکاریکننده و پرخاشگر میتوانند پیشبینیکنندهٔ مشارکت در مسائل زیستمحیطی باشند، در عین حال مشارکت در فعالگری میتواند با گذشت زمان ویژگیهایی چون خودشیفتگی و روانپریشی را تقویت کند.
هانس زاخر، استاد دانشگاه لایپزیگ، این پژوهش را برای بررسی زیرساختهای روانشناختی مشارکت محیطی انجام داد. پژوهشهای مقطعی پیشین اغلب ارتباط محیطگرایی را با ویژگیهای مثبت مانند سازگاری و گشودگی پیوند میدادند. اما تاکتیکهای جنجالآفرین گروههایی همچون “Last Generation” سؤالاتی دربارهٔ ویژگیهای شخصیتی “تاریک” در میان فعالان برانگیخت.
زاخر هدف داشت دو نظریهٔ روانشناختی متقابل را در رابطهٔ مذکور آزمون کند. نظریهٔ اول، اصل وسیلهٔ خود‑نفس تاریک (dark-ego-vehicle) است که فرض میکند افرادی با سطوح بالای ویژگیهای تاریک، برای برآورده کردن نیازهای خودمحور نظیر تمایل به مقام یا تسلط، به فعالگری جذب میشوند. نظریهٔ دوم، نظریهٔ خود‑ادراک (self-perception) است که پیشنهاد میکند افراد ویژگیهای شخصیتی خود را از طریق مشاهدهٔ رفتارهای گذشتهٔ خود استنتاج مینمایند.
در یک مطالعهٔ پیشین در سال ۲۰۲۴، زاخر ارتباط مثبت بین فعالگری محیطی و ویژگیهایی چون ماکیافیگری، خودشیفتگی و استبداد چپگرا را مشاهده کرد. اما این پژوهش بر دادههای جمعآوریشده در یک نقطهٔ زمانی تکیه داشت؛ که این محدودیت امکان تعیین این را که آیا این ویژگیهای شخصیتی افراد را به فعالگرایی سوق میدهند یا تجربهٔ فعالگری در واقع شخصیت افراد را تغییر میدهد، دشوار میساخت.
برای این مطالعهٔ جدید، پژوهشگر از طرحی پانلمحور با مشارکت افراد شاغل در آلمان استفاده کرد. در نقطهٔ زمانی اولیه، 1,998 مشارکتکننده حضور داشتند. یک سال پس از آن، 1,199 نفر از این افراد دادههای پیگیری ارائه دادند که میتوانستند با پاسخهای اولیهٔ آنها مطابقت داشته باشند.
این تحقیق سه شکل متمایز از فعالگری محیطزیستی را اندازهگیری کرد. اولین نوع، اقدامات محیطی شهروندی بود که شامل فعالیتهای عمومی مانند شرکت در تظاهرات یا سازماندهی رویدادها میشد. دومین نوع، مشارکت مستقیم در گروههای فعالگرای خاصی بود، یعنی “Fridays for Future” و “Last Generation”. سومین معیار، سطح حمایتی بود که شرکتکننده نسبت به این گروههای فعالگرایانه احساس میکرد.
شرکتکنندگان همچنین مقیاس “Dirty Dozen” را برای ارزیابی سهگانهٔ تاریک شخصیت تکمیل کردند. این مقیاس شامل ماکیافیگری که با دستکاری و محاسبهٔ استراتژیک شناخته میشود؛ خودشیفتگی که با بزرگیخواهی و حس حقطلبی توصیف میشود؛ و روانپریشی که شامل تکانشپذیری و عدم همدلی است. علاوه بر این، مطالعه سه بُعد از استبداد چپگرا را ارزیابی کرد: پرخاشگری ضدسلسلهمراتبی، ضدسنتیگری، و سانسور از بالا به پایین.
پژوهشگر از مدلهای آماری برای تعیین اینکه آیا ویژگیهای شخصیتی در نقطهٔ زمانی اولیه میتوانند پیشبینیکنندهٔ فعالگری یکسال بعد باشند، استفاده کرد. این مدلها همچنین امکان معکوس را آزمایش کردند: آیا مشارکت در فعالگری میتواند تغییرات در ویژگیهای شخصیتی را در طول سال بعدی پیشبینی کند.
نتایج رابطهٔ متقابلگرایانهای را در مورد ماکیافیگری نشان داد. افرادی که سطوح بالاتری از ماکیافیگری داشتند، احتمال بیشتری برای مشارکت در اقدامات محیطی شهروندی یکسال بعد داشتند. بهطور همزمان، افرادی که در این اقدامات شرکت میکردند، سطح ماکیافیگری خود را در طول سال افزایش دادند.
این یافته با ایدهٔ اینکه طبیعت استراتژیک و ساختن ائتلاف در فعالگری میتواند جذابیت برای افرادی با تمایلات ماکیافیگرایانه داشته باشد، همراستا است. همچنین نشان میدهد که محیط مشارکت سیاسی ممکن است این ویژگیهای دستکاریکننده را تقویت کند.
در خصوص استبداد چپگرا، این پژوهش نشان داد که پرخاشگری ضدسلسلهمراتبی پیشبینیکنندهٔ مشارکت بیشتر در گروههای فعالگرای محیطزیستی است. این بُعد شامل تمایل به سرنگونی ساختارهای قدرت ثابت و تنبیه افراد در موقعیتهای قدرتی میشود.
این ارتباط پیشبینیکننده نشان میدهد که افرادی که دیدگاههای پرخاشگرانه و ضد‑نظام دارند، بهسوی گروههای حامی تغییر سامانهای جذب میشوند. اما معکوس این رابطه صادق نبود؛ مشارکت پیشبینیکنندهٔ افزایشهای بعدی در پرخاشگری ضدسلسلهمراتبی نبود.
الگوی متفاوتی برای خودشیفتگی مشهود شد که با نتایج قبلی اختلاف واضحی دارد. دادهها از تأیید اینکه خودشیفتگی پیشبینیکنندهٔ مشارکت در اقدامات شهروندی یا حمایت از گروههای فعالگرایانه باشد، حمایت نکردند. بلکه مشارکت در گروههای فعالگرایانه پیشبینیکنندهٔ سطوح بالاتر خودشیفتگی یکسال پس از آن بود.
این امر با فرضیهٔ وسیلهٔ خود‑نفس تاریک برای این ویژگی در تضاد است، اما از نظریهٔ خود‑ادراک پشتیبانی میکند. این نشان میدهد که شرکت در فعالیتهای گروهی پرنمایی و غالباً اخلاقیشده میتواند به مرور زمان حس بزرگیخواهی یا برتری اخلاقی را در افراد پرورش دهد.
شاید شگفتانگیزترین یافتهها مربوط به روانپریشی بودند. پژوهشگر در ابتدا فرضی دربارهٔ این ارتباط نداشت و مطالعهٔ ۲۰۲۴ نیز هیچ ارتباط خاصی را نشان نداد. با این حال، تحلیل حاضر نشان داد که هم اقدامات محیطی شهروندی و هم مشارکت در گروههای فعالگرایانه پیشبینیکنندهٔ سطوح بالاتر روانپریشی یکسال پس از آن هستند.
این به این معناست که طبیعت برخوردی برخی اشکال فعالگری میتواند ویژگیهای مرتبط با روانپریشی مانند بیتفاوتی یا تکانشپذیری را تقویت کند. همچنین ممکن است اختلال ناشی از تظاهرات فرصتی برای بروز این ویژگیها فراهم کند.
زاخر همچنین ضدسنتیگری را، بهعنوان یکی از جنبههای استبداد چپگرا که شامل رد ارزشهای سنتی میشود، بررسی کرد. تحلیل نشان داد که رابطهٔ مثبت متقابل بین ضدسنتیگری و حمایت از گروههای فعالگرایانه وجود دارد. افرادی که سنت را رد میکردند، بهشدت بیشتر از این گروهها حمایت میکردند و حمایت از این گروهها بهنظر میرسید دیدگاههای ضدسنتیگرایانه آنها را عمیقتر میکند.
در نهایت، نتایج مربوط به سانسور از بالا به پایین شواهد ترکیبی نسبت به مطالعهٔ قبلی ارائه داد. همراستا با یافتههای ۲۰۲۴، صرفاً حمایت از گروههای فعالگرایانه پیشبینیکنندهٔ افزایش سانسور از بالا به پایین در گذر زمان بود. در مقابل، مشارکت واقعی در اقدامات محیطی شهروندی پیشبینیکنندهٔ کاهش ترجیح به سانسور بود.
این موضوع منطقی است؛ زیرا فعالان اغلب علیه مراجع دولتی تظاهرات میکنند و بهاحتمال زیاد مخالف سانسور دولتی هستند. این تفاوت نشانگر یک تمایز روانشناختی بین افراد فعال در میدانی و کسانی است که صرفاً حمایت غیر فعال ارائه میدهند.
پژوهشگر برخی محدودیتهای این مطالعه را مورد توجه قرار داد. دادهها بهطور کامل بر خودگزارشها متکی بودند که ممکن است تحت تأثیر سوگیری قرار گیرند. علاوه بر این، نمونه شامل افراد شاغل در آلمان بود، بهطوریکه نتایج ممکن است برای دانشجویان، بازنشستگان یا افراد در زمینههای فرهنگی دیگر قابل تعمیم نباشد.
فاصلهٔ زمانی یکساله نیز یک عامل دیگر قابلتوجه است. ویژگیهای شخصیتی بهطور کلی ثابت هستند و یک سال ممکن است برای ثبت تغییرات توسعهای بلندمدت کافی نباشد. تحقیقهای آینده میتواند از بازههای زمانی طولانیتر و نمونههای متنوعتر برای تأیید این الگوها بهرهمند شود.
با وجود این محدودیتها، این مطالعه بهسزایی به روانشناسی مشارکت سیاسی افزوده است. این تحقیق نشان میدهد که رابطهٔ بین اینکه ما چهکسیم و چه کاری انجام میدهیم ممکن است دو‑طرفه باشد. شخصیت ما بر عللی که از آنها حمایت میکنیم تأثیر میگذارد، اما همان علل نیز بر شخصیت ما اثر میگذارند.
این مطالعه با عنوان «فعالگری محیطزیستی، ویژگیهای سهگانه تاریک و استبداد چپگرا: یک پژوهش بازتولید سازنده» توسط هانس زاخر نوشته شده است.