
عکس از Adobe Stock
تحلیل جدیدی از پژوهشهای موجود نشان میدهد که سرعت برنامههای تلویزیونی بهطور ذاتی به مهارتهای فکری کودکان آسیب نمیرساند. نتایج حاکی است که محتوای تخیلی یک برنامه، نه سرعت آن، بیشتر احتمال دارد که توجه و عملکرد اجرایی را بهطور موقت کاهش دهد. این پژوهش در مجلهٔ روانشناسی تجربی کودک منتشر شده است.
والدین و معلمان بهطور مداوم نگرانی خود را دربارهٔ تأثیر زمان صفحهنمایش بر رشد شناختی ابراز میکنند. نگرانی اصلی حول شدت رسانههای مدرن کودکان میچرخد. بسیاری از برنامههای محبوب دارای تغییرات صحنهای سریع و تحریکات صوتی‑تصویری شدید هستند.
«فرضیهٔ بیشتحریک» پیشنهاده میکند که این ویژگیها منابع ذهنی کودک را تحت فشار قرار میدهند. این نظریه میگوید که مغز بهدلیل پردازش تغییرات سریع خسته میشود و پس از مشاهده، منابع کمتری برای تمرکز و کنترل تکانه در دسترس میماند.
این مسیر تحقیق پس از یک مطالعهٔ پرمخاطب در سال ۲۰۱۱ بهطرز چشمگیر مورد توجه قرار گرفت. آن آزمایش نتایج کودکان را که کارتون سریعالسیر SpongeBob SquarePants را تماشا میکردند، با کودکانی که کارتون آرامالسیر Caillou را میدیدند، مقایسه کرد. کودکانی که برنامهٔ سریعالسیر را مشاهده کردند، در وظایف شناختی پس از آن عملکرد ضعیفتری نشان دادند.
با این حال، این دو برنامه فقط از نظر سرعت متفاوت نبودند؛ یکی واقعگرایانه بود و دیگری شامل عناصر سورئال و تخیلی میشد. این عامل مداخلهگر تشخیص این که آیا سرعت یا خود محتوا باعث کاهش عملکرد میشود را دشوار میکرد.
نویسندگان مطالعهٔ جدید سعی کردند این متغیرها را از هم جدا کنند. آنها هدف داشتند بررسی کنند آیا سرعت رسانه و تخیلات رسانهای تأثیرات متمایزی بر تواناییهای شناختی فوری کودک دارند یا خیر.
برای این کار، آنها از تکنیک آماری معروف به متاآنالیز استفاده کردند. این روش به پژوهشگران اجازه میدهد دادههای چندین مطالعهٔ مستقل را تجمیع کنند تا الگوهای مقاومتی که در نمونههای کوچک پنهان میمانند، شناسایی نمایند.
«ابتدا دربارهٔ این موضوع را از مشاور دکتریام و همنویسندهام، استادیار دامین اسکارف، شنیدم. این موضوع بهعنوان علاقهٔ او مطرح بود که خوشبختانه برای من، افراد پیشین آزمایشگاه پژوهشیاش از آن عبور کرده بودند»، گفت آشلی هینتن، پژوهشگر در دانشکدهٔ هنر و آموزش دانشگاه اوکلند.
«در مطالعهٔ پژوهشهای پیشین، از نحوه طراحی مطالعات توسط پژوهشگران و تنوع نتایج شگفتزده شدم. این موضوع جذابیتی دارد که مردم را به خود جذب میکند – هر کس دیدگاهی یا خاطرهای برای به اشتراکگذاری دارد، یا برنامههایی از دوران کودکی که با احساس گرمی به یاد میآورد.»
پژوهشگران دو متاآنالیز جداگانه انجام دادند. اولین آن بهطور خاص بر سرعت رسانه متمرکز بود. این تحلیل دادههای ۱۹ مطالعه شامل مجموعاً ۱۴۳۱ کودک را ترکیب کرد. شرکتکنندگان سنی بین ۱٫۵ تا ۱۰ سال داشتند.
در این آزمایشها، پژوهشگران معمولاً عملکرد گروهی که محتوای ویدیویی سریعالسیر را میدیدند، با گروهی که محتوا را بهصورت آرامالسیر میدیدند، مقایسه میکردند. تعریف «سرعت» معمولاً شامل نرخ برش دوربین یا تغییر صحنهها به ازای هر دقیقه بود.
تحلیل دوم بر عنصر خیالپردازی (تخیلی) متمرکز بود. این مرور شامل ۱۶ مطالعه با مجموع ۱٬۲۹۷ شرکتکننده در بازه سنی ۱٫۵ تا ۶ سال بود. این مطالعه رسانههای تخیلی را بهعنوان محتوایی تعریف کرد که شامل رویدادهایی است که قوانین فیزیک یا واقعیت را نقض میکنند.
مثالها شامل حیواناتی میشوند که میتوانند صحبت کنند، اشیایی که پرواز میکنند یا تبدیلهای جادویی. این نوع محتوا با رسانههای واقعگرایانه که رویدادهای ممکن در دنیای واقعی را نشان میدهند، مقایسه شد.
نتایج مربوط به سرعت رسانه شواهدی ارائه میدهند که تنها سرعت ممکن است مضر نباشد. دادههای تجمیعی نشان دادند که سرعت رسانه تأثیر آماری معناداری بر عملکرد کلی شناختی کودکان ندارد.
الگو یا الگوی ثابتی وجود نداشت که نشان دهد تماشای برنامههای سریعالسیر به کاهش امتیاز در وظایف توجه یا عملکرد اجرایی نسبت به برنامههای آرامالسیر منجر میشود. این موضوع تصور کلی دربارهٔ اینکه تدوین سریع بهطور ذاتی موجب بیشتحریک تا حد تخلیه شناختی میشود، را به چالش میکشد.
اما تحلیل محتوای تخیلی نتایج متفاوتی نشان داد. پژوهشگران اثر منفی معناداری برای محتواهای تخیلی یافتند. کودکانی که برنامههای حاوی رویدادهای غیرممکن را میدیدند، بلافاصله پس از تماشا در وظایف توجه و عملکرد اجرایی عملکرد ضعیفتری نشان دادند.
این نقص در مقایسه با کودکانی که برنامههای واقعی میدیدند، مشاهده شد. اندازهٔ اثر نشان داد که کاهش متوسطی در تواناییهای عملکردی پس از جلسهٔ تماشا وجود دارد.
«کودکان پس از تماشا در وظایف شناختی بهطور مشابهی عمل کردند؛ بدون توجه به اینکه برنامههای آرامالسیر یا سریعالسیر را دیده بودند»، هینتن به PsyPost گفت. «اما کودکانی که رسانههای تخیلی (یعنی برنامههایی با محتوای غیرواقعی یا غیرممکن) را تماشا کردند، نسبت به کودکانی که برنامههای نسبتاً واقعی (یعنی برنامههایی که بازتاب دنیای واقعی هستند) را میدیدند، امتیازهای کمتری در وظایف شناختی پس از تماشا کسب کردند. این اثر فکر میشود کوتاهمدت باشد؛ برای مثال، ممکن است کودک بلافاصله پس از تماشا در پیروی از دستورات دچار مشکل شود.»
پژوهشگران یک مکانیزم شناختی برای توضیح این تمایز پیشنهاد میدهند. رویدادهای تخیلی تازه و اغلب خلاف درک موجود کودک از چگونگی کارکرد جهان هستند. پردازش این اطلاعات نیاز دارد که مغز برای درک عملهای روی صفحه، سختتر کار کند.
این تلاش شناختی شدید ممکن است منابع ذهنی را که بهطور معمول برای عملکردهای اجرایی به کار میروند، تخلیه کند. در مقابل، کودکان ممکن است از طریق مواجهه مداوم با رسانههای مدرن به سرعت تدوین عادت کرده باشند. آنها ممکن است بهقدر کافی «سواد رسانهای» داشته باشند تا برشهای سریع را بدون صرف تلاش ذهنی قابلتوجه درک کنند.
پژوهشگران همچنین بررسی کردند که آیا متغیرهای خاصی بر شدت این اثرات تأثیر میگذارند. آنها عوامل ممکن میانجی مانند سن کودک، جنسیت و مدت زمان تماشای ویدئو را آزمایش کردند. همچنین به منبع رسانه نگاه کردند تا ببینند آیا آشنایی نقش دارد یا خیر.
در اغلب موارد، این عوامل نتایج اصلی را تحتالشعاع قرار ندادند. اثر منفی تخیل بهطور پیوسته صرفنظر از جنسیت کودک (پسر یا دختر) بوده است. همچنین بهنظر نمیرسد سن کودک (نوزاد یا دانشآموز ابتدایی) تأثیرگذار باشد.
یکی از عوامل میانی که تأثیر نشان داد، نوع خاصی از شناخت در حال اندازهگیری بود. در تحلیل سرعت، پژوهشگران دریافتند که توجه و کنترل بازدارنده نسبت به عملکردهای اجرایی بالاتر، تحت تأثیر منفی بیشتری قرار گرفتند.
عملکردهای بالاتر شامل مهارتهای پیچیدهای مانند برنامهریزی و حل مسأله هستند. این امر نشان میدهد که اگرچه سرعت ممکن است بهطور کلی بر شناخت تأثیر منفی نداشته باشد، اما میتواند اثرات خاص و موضعی بر توانایی کودک برای فیلتر کردن حواسپرتیها داشته باشد.
پژوهشگران ناهمگونی قابلتوجهی در دادهها را یادداشت کردند. این بدان معنی است که نتایج از مطالعهای بهمطالعهٔ دیگر بهطور قابلتوجهی متفاوت بودند. در حالی که روند کلی برای تخیل منفی بود، برخی مطالعات فردی هیچ اثری یا حتی اثر مثبت یافتند.
این تنوع نشان میدهد که عوامل دیگری که اندازهگیری نشدهاند احتمالاً در این پدیده نقش دارند. زمینهای که کودک در آن برنامهای را میبیند، میتواند تعیین کند که آیا تجربه مفید است یا خستهکننده.
«در حالی که ما اختلاف قابلتوجهی در عملکرد بین کودکانی که رسانههای تخیلی و واقعگرایانه را مشاهده کردند پیدا کردیم، این اختلاف بهطور خاصی بزرگ نبود»، هینتن توضیح داد. «این ممکن است ناشی از این باشد که نتایج بین مطالعات بهطرز چشمگیری متفاوت بودهاند – برخی مطالعات گزارش کردند که تماشای تخیل منجر به کاهش عملکرد شناختی میشود، در حالی که برخی دیگر دریافتند تماشای تخیل بهجای کاهش، به بهبود عملکرد شناختی میانجامد.»
«پژوهشگران دیگر هیچ تفاوتی در عملکرد بین کودکانی که رسانههای تخیلی و واقعگرایانه مشاهده کردند پیدا نکردند. این نکته به پیچیدگی این حوزه پژوهشی و تعداد عوامل مؤثر اشاره میکند.»
همانند تمام پژوهشها، محدودیتهایی وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد. این متاآنالیز بر آزمایشهای آزمایشگاهی متکی بود که در آن کودکان برای مدت کوتاهی ویدئو میدیدند. این محیط مصنوعی است و نشاندهندهی عادات تماشای معمولی در خانه نیست.
در یک محیط طبیعی، کودکان غالباً محتوای خود را انتخاب میکنند و برای مدت زمان طولانیتری تماشا مینمایند. آنها ممکن است در حین تماشا با خواهران و برادران یا والدین خود تعامل داشته باشند. این تعاملات اجتماعی میتوانند در برابر اثرات منفی احتمالی محافظت کنند یا به کودکان در پردازش آنچه میبینند کمک کنند.
«در گذشته تمایل به استنتاجهای قوی وجود داشت، بهعنوان مثال «SpongeBob SquarePants بد است» یا «تخیل در رسانههای کودکان بد است»، هینتن اشاره کرد. «ما بر این باوریم که مهم است اینگونه نتیجهگیری نشود زیرا روش اجرای آزمایشها بازتاب رفتار تماشای واقعی کودکان یا زمینهٔ آن نیست.»
«بهعنوان مثال، در آزمایشها کودکان نمیتوانند انتخاب کنند چه چیزی را تماشا کنند، چه مدت تماشا کنند یا با چه کسی تماشا میکنند. پژوهشهای بیشتری برای درک اینکه آیا عوامل رسانهای مانند سرعت و تخیل تأثیرات متفاوتی در زمینههای مختلف برای کودکان مختلف دارند یا نه، مورد نیاز است.»
پژوهشهای آینده میتوانند این خلاها را با بررسی تأثیرات رسانه در محیطهای طبیعیتر پر کنند. نویسندگان توصیه میکنند که چگونگی تأثیر مواجهه مکرر و طولانیمدت با این ویژگیهای رسانهای بر توسعه بررسی شود. همچنین پیشنهاد میشود که مطالعات آینده ویژگیهای صوتی‑تصویری رسانههای صفحهنمایش را بهصورت دقیقتری تفکیک کنند.
«ما در حال ادامهٔ آمادهسازی پژوهشهای حاصل از رساله دکترای خود برای احتمال انتشار در مجلات علمی هستیم»، هینتن گفت. «یکی از این مطالعات از دادههای مطالعهٔ طولی Growing Up in New Zealand استفاده میکند تا تأثیر مواجهه مکرر با رسانههای خاص کودکان در دوران نوگرامی بر عملکرد اجرایی در دوران کودکی بعدی را بررسی کند. نقش فعلی من در حوزهای متفاوت است، اگرچه امیدوارم در آینده به پژوهشهای رسانهای بازگردم.»
«ما بسیار خوشحالیم که اولین متاآنالیز این پژوهش را ارائه میدهیم»، او افزود. «هدف این پژوهش نه بازآتش کردن نگرانیها دربارهٔ مواجههٔ کودکان با رسانههای صفحهنمایش است؛ بلکه میخواهیم اثرات سرعت رسانه و میزان تخیل را بهتر درک کنیم. امیدوارم این نتایج خوانندگان را ترغیب کند تا در استفادهٔ کودکان از رسانهها در زندگی خود نقش فعالی ایفا کنند، مثلاً به آنچه میبینند توجه کنند و دربارهٔ آن با آنها گفتگو کنند.»
مطالعه «بررسی متاآنالیسی اثرات کوتاهمدت مواجههٔ رسانهای بر توجه و عملکردهای اجرایی کودکان» توسط آشلی ای. هینتن، دامین اسکارف و کانا ایموتا تألیف شده است.