هیچچیز در زندگیام بهاندازه والد بودن چالشبرانگیز نبوده است؛ هرچند هیچچیز به این اندازه غنی و پُربار هم نبوده.
فرزندپروری بدترینِ مرا هم بیرون کشیده است؛ لحظههایی که با یادآوریشان از خجالت آتش میگیرم. خوشبختانه بهترینِ مرا هم نمایان کرده؛ لحظههایی که حس میکنم در بهترین حالت خود بودهام.
یکبار به دوستی خندیدم که میگفت بعد از سالها مراقبت موفق از سگش، دیگر برای بچهدار شدن آماده است. واقعیت این است که هیچکس هرگز «آماده» نمیشود؛ مگر ممکن است؟ شدت احساسات و پیچیدگی فرزندپروری برای هرکسی هراسآور است.
شروع مسیر فرزندپروری من حسابی گیجکننده بود. چند دوست که خودشان هم والد بودند توصیه کردند کتاب «Baby Wise» را بخوانم. آنها بر اساس اصولش عمل میکردند و بهطرز جادویی جواب گرفته بودند. اگر با کتاب آشنا نیستید، رویکردی بسیار ساختارمند به پرورش کودک دارد: ساعتهای تغذیه دقیقاً ثابت، خواب هر شب در زمان مشخص، حمام و بازی هم همینطور و الی آخر. با نتایج مثبتی که در بچههای دوستانم دیده میشد، سخت بود که بحثی علیه آن بیاورم.
کمی بعد، زوج دیگری به من و همسرم کتابی درباره «فرزندپروری دلبستگیمحور» معرفی کردند. خواندیم؛ و دیدیم درست در نقطه مقابل اصول «Baby Wise» قرار دارد. بر اساس آن، کودکان خردسال باید کنار والدین بخوابند و زمانهای تغذیه و خواب بر مبنای ریتمهای زیستی و نیازهای طبیعی خود کودک تنظیم شود. این رویکرد هم برای بچههای آنها و بسیاری از آشنایانمان شگفتانگیز عمل میکرد.
پس بهتر است هر شب نوزاد را دقیقاً در ساعت مشخص در گهوارهاش خواباند، یا بگذاریم کنار شما بخوابد و بر اساس ریتم خودش به خواب برود؟
پاسخ، بهطرز گیجکنندهای، «هر دو» است.
برخی والدین ذاتاً به ساختار گرایش دارند و برخی دیگر به پرورش و نوازش. تنها سبک فرزندپروریِ کارآمد، سبکی است که با شما راست میآید، بازتاب زندگی و شخصیت شماست و بتوانید آن را در بلندمدت با ثبات و پیوستگی اجرا کنید.
هیچکس پاسخِ همهچیز را درباره عالیبودن در نقش والد ندارد. راستش مطمئنم زمانی که حس کنم اوضاع را واقعاً تحت کنترل دارم، بچههایم کمکم در آستانه ترک خانه خواهند بود.
با این حال، چند دانسته که در مسیر فهمِ «والد خوب بودن» آموختهام:
۱. اصیل باشید
والدینی که در تفنگداران دریایی خدمت کردهاند، ایجاد محیطی ساختارمند برای بچههایشان برایشان کاملاً طبیعی خواهد بود. والدینی که در سیرک اجرا میکنند احتمالاً در شاد و سرزنده نگهداشتن فضا مهارت ویژهای دارند. آنچه با زندگی خودشان جور است، همان سبک فرزندپروریای میشود که میتوانند پیوسته اجرا کنند.
میبینید به کجا میرسم؟ شما فقط چیزی را میتوانید در بلندمدت مؤثر و پایدار نگه دارید که با هویت و حقیقتِ وجودیتان همخوان باشد.
البته همچنان ارزش دارد از دیگر والدین مشاهده و یادگیری کنید و بهترین چیزهایی را که از آنها میآموزید با کار خودتان درآمیزید. اما بیش از هر چیز، کودک شما به ثبات نیاز دارد؛ یعنی کاری را انجام دهید که برایتان طبیعی و اصیل است، چون همان را میتوانید در درازمدت حفظ کنید.
۲. توانمند کنید
یکبار کسی به من گفت بزرگترین هدیهای که میتوانم به فرزندانم بدهم این است که بتوانند بدون من شکوفا شوند. آسان است که این هدف از یاد برود؛ اما وقتی بچههایتان نوجوان میشوند و به زندگی پس از دبیرستانشان فکر میکنید، این حقیقت محکم میخورد توی صورتتان.
از همان لحظه تولدشان، هدف نهایی را در ذهن داشته باشید: اینکه روزی بزرگسالانی کاملاً کارآمد و مستقل شوند. بدیهی است که این هدف در مراحل مختلف زندگیشان معنای متفاوتی پیدا میکند. با این حال، باید کمکشان کنید هرچه زودتر طعم دلپذیرِ تعامل مثبت و اصیل با جهان را بچشند؛ یعنی تجربه کنش و اثرگذاری بر پیرامون به سود خود، بیآنکه کسی دستشان را بگیرد—و این برای کسب استقلال حیاتی است.
نکته این است که شما همیشه نمیتوانید کنارششان باشید؛ پس باید یاد بگیرند روی پای خود بایستند. سخت است، اما گاهی لازم است عقب بایستید و اجازه دهید شکست را تجربه کنند. پشتیبانشان باشید، اما تا جای ممکن مسئولیت موفقیت را بر عهده خودشان بگذارید تا بیکمک شما پیش بروند.
۳. کنجکاو باش، نه عصبانی
بهنظر میرسد فرزندپروری امروز بهمراتب پیچیدهتر از گذشته است. بچههای امروز بسیار زیرکتر و به اطلاعات جهان دسترسپذیرترند؛ بنابراین فرزندپروری ظرافت بیشتری میطلبد نسبت به آنچه در نسل والدین ما بود.
برای شروع، دیدهام هر وقت واکنشی و شتابزده عمل میکنم، بیش از آنکه سودی برسانم، آسیب میزنم. وقتی شرایط سخت میشود، تواناییِ کنترل احساسات و جمعآوری اطلاعات، معمولاً به راهحلهای بهتر و رشد سالمتر کودک ختم میشود.
یک مربی زندگی جملهکلیدی ارزشمندی به من داد: «کنجکاو باش، نه عصبانی.» دریافتهام وقتی بچههایم رفتارهای عجیب یا بیاحترامانه نشان میدهند، قضیه بیش از آنکه به من مربوط باشد، به آنچه در درونشان میگذرد مربوط است.
فقط شروع کنید به پرسیدن. چند پرسش مورد علاقهام اینها هستند:
- چه خبر است؟
- همهچیز روبهراه است؟
- امروز اتفاقی افتاده که تو را ناراحت کرده باشد؟
- فکر میکنی چه چیزی باید تغییر کند؟
- نسبت به کاری که همین حالا انجام دادی چه حسی داری؟
علاوه بر آنکه با این رویکرد، بچههایتان را کمی گیج (و گاهی اذیت) میکنید، دو فایده مهم دارد:
اول، به شما اجازه میدهد آهستهتر شوید و خودتان را جمعوجور کنید تا به بخش نرمترِ قلبتان دسترسی پیدا کنید و حتی اگر نیاز به انضباط است، از موضع عشق عمل کنید.
دوم، چیزهای زیادی درباره سازوکار درونی کودکتان خواهید آموخت. احتمالاً احترام بیشتری از او میگیرید و رابطهتان نیز عمیقتر میشود.
فقط این را به خاطر بسپارید: کودک شما درگیرِ دستوپنجه نرم کردن است. او دارد به بهترین شکل ممکنش چیزها را بفهمد. میخواهد آدم خوبی باشد و کارهای درست انجام دهد، اما نیاز به کمک دارد… و بیش از هرکسی به کمک شما نیاز دارد. اگر به این زاویه دید دست پیدا کنید، ذهنیتی کاملاً متفاوت خواهید یافت—ذهنیتی بسیار مناسبتر برای فرزندپروری مؤثر.
۴. نور باش تا نور بتابانی
از دوران کودکی خودمان میدانیم که بچهها بسیار بیشتر از آنچه والدین میگویند، آنچه را انجام میدهند تقلید میکنند.
با این نگاه، مهمترین طرز فکری که میتوانیم به فرزندانمان بیاموزیم «ذهنیت رشد» است. زندگی یک فرایند است و باید از هر روز و هر فرصت برای «بیشتر شدن» بهره ببریم. وقتی چنین کنیم، جهان با وفور بیشتری پاسخ میدهد: در قالب شادی، معنا، قدردانی، عشق و—بله—پول.
هیچکس کامل نیست. مهم است که کودک شما بفهمد شما هم بیعیب نیستید، اما ببیند با وجود کاستیهایتان برای خودتان شفقت قائلید. یعنی بتوانید به خودتان بخندید و فروتن بمانید، و درعینحال آنقدر برای خودتان ارزش قائل باشید که پیوسته در پی بهتر شدن باشید.
من از این شعار الهام میگیرم: «من در حال تبدیل شدن به نورم تا بتوانم نور بتابانم.» این جمله کمکم میکند بر بهبود خودم متمرکز بمانم؛ و شاید همین پیشروی پیوسته در این مسیر، بهترین کاری باشد که برای بچههایم انجام میدهم.
یکی از بهترین داستانهایی که شنیدهام از بازیکن فوتبالی بود که وارد تالار مشاهیر NFL میشد. خاطرهای را نقل کرد از زمانی که پدرش در حیاط جلویی با او و برادرانش بازی میکرد. باران میبارید و مادرشان بیرون آمد و غر زد که حیاط خیس را خراب میکنند. پدر پاسخ داد: «عزیزم، ما داریم پسر بزرگ میکنیم، نه چمن!»
والد بودن شاید مهمترین کاری باشد که بسیاری از ما در زندگی انجام میدهیم. مسئولیتی بزرگ و نعمتی شگفتانگیز است. ما را دگرگون میکند و باید ما را بهتر بسازد. زمان تند میگذرد و داراییها میآیند و میروند، اما آنچه برای همیشه میماند هدایایی است که به فرزندانمان میدهیم؛ به شکلِ کمک به آنها برای تبدیل شدن به بزرگسالانی مستقل و توانمند؛ همان چیزی که بالقوه میتوانند باشند. همین است که یک والد را «خوب» میکند.